English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 197 (8011 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
direct laying U روانه کردن مستقیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
laying up U تهیه کردن سر پل دریایی تهیه سرپل ساحلی
laying U هدف گیری لوله
laying U روانه کردن توپ
wire laying U سیم کشی کردن
wire laying U تیم سیم کشی
reciprocal laying U روانه کردن متقابله توپها
reciprocal laying U نشانه روی متقابله
pipe laying U لوله کشی
pattern laying U مین گذاری طراحی شده
laying instruction U دستور نصب
laying of setts U واداشت فرش سنگ
laying of setts U واداشتن سنگها
laying of setts U سنگفرش کردن
laying trowel U کمچه
indirect laying U اتش غیرمستقیم
indirect laying U تیر غیر مستقیم
egg laying U تخم کن
pattern laying U مین گذاری مدل دار
net laying ship U کشتی تورگذار و ضدزیردریایی
net laying ship U کشتی تور گذار
aircraft gun laying U رادار هواپیما
She is laying a guilt trip on [is guilt-tripping] me for not breast feeding. U او [زن] به من احساس گناه کاربودن میدهد چونکه من [به او] شیر پستان نمی دهم.
direct U دستور دادن دستورالعمل دادن
direct U هدایت کردن
direct U رهبری کردن
direct <adj.> U مستقیم
direct U قراول رفتن
direct U متوجه ساختن
direct U مستقیم راست راهنمایی کردن
direct U اداره کردن
direct U راسته
direct U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct U مستقیم یابدون شریک سوم
direct U دستورات برنامه که به صورت کد مطلق نوشته شده اند
direct U : مستقیم معطوف داشتن
direct U نظارت کردن
direct <adj.> U بدون واسطه
direct <adj.> U دست اول
direct U مدیریت یا سازمان دهی
direct <adj.> U بلافاصله
direct U : دستور دادن
direct U امرکردن
direct U اداره کردن هدایت کردن
direct casting U ریخته گری مستقیم
direct command U فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct connected U ماشینهای بهم پیوسته
direct control U کنترل مستقیم
direct conversion U تبدیل مستقیم
direct cost U هزینه مستقیم
direct coupling U جفتگری مستقیم
direct coupling U کوپلینگ مستقیم
direct damage U ضرر مستقیم
direct analysis U تحلیل رهنمودی
direct aggression U پرخاشگری مستقیم
direct relationship U ارتباط مستقیم
direct relationship U وابستگی مستقیم
direct objects U سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
direct access U دستیابی مسقیم
direct access U دسترسی مستقیم
direct access U دسترسی مستقیم به اطلاعات
direct access U دستیابی مستقیم
direct address U نشانی مستقیم
direct address آدرس مستقیم
direct addressing U نشان دهی مستقیم
direct addressing U ادرس دهی مستقیم
direct admission U مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
direct dye U رنگینه مستقیم
direct exchange U تعویض باداغی
direct exchange U تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct selection U انتخاب مستقیم
direct selling U فروش مستقیم
to direct traffic through U ترافیک را از طریق...هدایت کردن
direct support U تکیه گاه بی واسطه
direct dyes U رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
Is it a direct flight? U آیا پرواز مستقیم است؟
direct rule U حکومتایالتیومحلی
direct debit U سفته-وجهالزمان
draw direct U مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه
direct therapy U درمان رهنمودی
direct support U پشتیبانی مستقیم کردن
direct support U کمک مستقیم
direct material U مواد مستقیم
direct loading U مجموعه نیروهائیکه مستقیمابه ساختمان اثر میکند وشامل بارهای زنده و مرده میباشد
direct file U فایل مستقیم
direct file U پرونده مستقیم
direct fire U اتش مستقیم
direct fire U تیر مستقیم
direct fire U هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
direct involvement U offence an committing in مباشرت
direct involvement U مباشرت در جرم
direct killing U قتل به مباشرت
direct labour U دستمزد مستقیم
direct lighting U روشن سازی غیرمستقیم
direct lighting U روشنایی مستقیم
direct load U بارگذاری مستقیم
direct support U پشتیبانی مستقیم
direct object U مفعول مستقیم
direct objects U چیز
direct action U مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
direct objects U OPERAND
direct objects U داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
direct objects U متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct objects U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
direct objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
direct objects U نماش داده می شوند
direct objects U که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct object U مفعول بیواسطه
direct object U مفعول صریح
direct current U جریان یکسو
direct current U جریان برق مستقیم
direct current U جریان مستقیم
direct taxation U اخذ مالیات بصورت مستقیم
direct taxation U مالیات مستقیم
direct tax U مالیات مستقیم
direct hits U گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct hits U اصابت مستقیم
direct hit U گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct hit U اصابت مستقیم
direct objects U فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
direct objects U نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
direct objects U مورد
direct objects U موضوع
direct objects U شیئی
direct objects U مخالفت کردن
direct objects U کالا اعتراض کردن
direct objects U مفعول
direct objects U هدف
direct objects U موضوع منظره
direct objects U اعتراض داشتن
direct objects U اعتراض کردن
direct objects U زبان برنامه پس از ترجمه
direct objects U برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
direct objects U امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
direct objects U پانج کارت که حاوی برنامه است
direct objects U چیز ماده خارجی
direct objects U دلیل اوردن
direct objects U شی ء
direct outlet U ابگیر مستقیم
direct coupled U مستقیما جفت شده
direct quenching U سخت گردانی مستقیم
direct measurement U اندازه گیری مستقیم
direct process U فرایند مستقیم
direct objects U مقصود
direct pressure U فشار مستقیم
direct observation U دیدبانی مستقیم
direct plotting U تعیین عناصر تیربدون استفاده از طرح تیر یاوسایل هدایت اتش
direct plotting U تعیین عناصر تیر به طورمستقیم
direct observation U مستقیمامشاهده کردن
direct oration U گفته یا قول مستقیم
direct processing U پردازش مستقیم
direct psychotherapy U روان درمانی رهنمودی
direct current U جریان دائم
direct taxes U مالیاتهای مستقیم
direct pressure U تعاقب کردن مستقیم دشمن
direct reading U قرائت مستقیم
direct quota tion U نقل قول مستقیم
direct reading dial U درجه بندی برای قرائت مستقیم
direct reading galvanometer U گالوانومتر بی تبدیل
direct quota tion U نقل عین گقته
direct potentiometric measurement U اندازه گیری پتانسیل سنجی مستقیم
direct potentiometric method U روش پتانسیل سنجی مستقیم
direct access processing U پردازش به روش دستیابی مستقیم
shot direct at goal U شوت مستقیم به دروازه
direct absorption process U فرایند جذب مستقیم
direct home reception U پذیرشگرمستقیم
direct read after write U خواندن مستقیم پس از نوشتن
direct access method U روش دستیابی مستقیم
direct reading instrument U دستگاه مستقیم خوانی
direct arc furnace U کوره قوس الکتریکی مستقیم
direct materials costs U هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
direct current generator U مولد جریان مستقیم
direct current instrument U سنجه جریان مستقیم
direct current magnet U مغناطیس جریان مستقیم
direct data entry U داده دهی مستقیم
direct lift control U کنترل مستقیم برا
direct distance dialing U شماره گیری فاصله مستقیم
direct exchange items U اقلام قابل تعویض مستقیم
direct interelectrode capacitance U فرفیت بین دو الکترد
direct free kick U مکث مهاجم برای فریفتن حریف
direct fire sights U زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
direct current converter U تبدیل گر جریان مستقیم
direct chill casting U ریخته گری مستقیم تبریدی
direct connect modem U مدم اتصال مستقیم
direct support unit U یکان پشتیبانی مستقیم
high direct voltage U فشار قوی جریان دائم
direct memory access U دستیابی مستقیم به حافظه
clear and direct meaning of a text U منطوق
direct air support center U مرکز پشتیبانی مستقیم هوایی
direct memory access channel U کانال دستیابی مستقیم به حافظه
direct video storage tube U ثابت کننده تصویر
direct video storage tube U نگاهدارنده تصویر
basic direct access method U روش دستیابی مستقیم اساسی
direct access storage device U اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct coupled transistor logic U سیستم منطقی که منحصرا" ازترانزیستورها به عنوان عناصر فعال استفاده میکند
direct-reading rain gauge اندازه مقدار بارش مستقیم
The Web site allows consumers to make direct comparisons between competing products. U این وب گاه اجازه می دهد مصرف کنندگان مستقیما محصولات رقیبها را با هم مقایسه بکنند..
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com